سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزد ابلیس، مرگ هیچ یک از مؤمنان، ازمرگ فقیه محبوب تر نیست . [امام صادق علیه السلام]
نیروی ویژه
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاطرات اردوی راهیان نور سال 88-89

اردوی راهیان نور و اردوهای معنوی از این دست خاطرات بسیاری را با خود به همراه دارند که نوشتن ان نیازمند صرف وقت فراوان است اما نوشتن بخشی از مهمترین اتفاقات این اردو خالی از لطف نیست و در سال های دور کمک به باز خوانی خاطرات می کند.

ابتدا ترجیح می دهم کمی در باره دانشگاه غیر دولتی که در آن درس می خوانم و با بچه های آن به این اردوی آسمانی رفتیم صحبت کنم. دانشگاه شمال واقع در کیلومتر 5 جاده هراز در شهرستان آمل قرار دارد. جمعیت این دانشگاه حدود 7000 نفر می باشد که در نوع خود و از لحاظ وسعت و امکانات جزو بزرگترین دانشگاه های استان می باشد. به دلیل غیر انتفاعی بودن این دانشگاه و همچنین نزدیکی آن به تهران طیف فکری دانشجویان حاضر در این دانشگاه چندان مذهبی نبوده و فضای فرهنگی نا مناسبی دارد .

 بعد از معرفی دانشگاه به صورت اجمالی خاطرات اردوی راهیان نوری را که در این دانشگاه برای اولین بار انجام می گرفت به دو بخش قبل و بعد از اردو تقسیم می کنم و هر دوبخش که یکی از پر فراز و نشیب ترین کار عملیاتی بسیج این دانشگاه بود را توضیح خواهم داد. قبل از طرح این موضوعات لازم به ذکر است که نگارنده خود عضو کوچکی ازخادمین برگزاری این اردو بوده و از تمامی چالش های این اردو مطلع بوده است.

 بخش اول : قبل از اردو

داستان اردوی ما داستان آب وسنگ بود ! البته که آب بعد از برخورد های اولیه خود به سنگ تاثیری بر آن ندارد اما همه می دانند که بالاخره این آب است که پیروز می شود !بله این آب همان بسیج دانشگاه بود که بعد از سال های بسیاری که از تاسیس دانشگاه می گذشت موفق به شکست سنگ دانشگاه شد .سنگی که از نظر ما به عمد و از نظر دانشگاهیان به سهو در راه این اردو قرار داده شده بود.در سال 87-88 بعد از مراجعه ی پی در پی ما به مسئولین دانشگاه برای کمک به اجرای این اردو ، در آخر با جوابی جالب مواجه شدیم : 700000 تومان ! همین ! بیشتر نداریم ! دانشگاه غیر دولتی هست !! خوب هر کس می داند برگزاری چنین اردویی آن هم در مدت 5 -6 روز و آن هم برای 2 اتوبوس آدم !چیزی در حدود 7-8 برابر این هزینه را در برد دارد ! خوب آن سال هم گذشت تا رسید به آذر ماه سال 88 . بعد از مراجعه مسئولین بسیج جهت کسب تکلیف در باره اردوی سال جدید با برخورد های جالبی رو برو شدیم ! مسئولین محترم شهرستان طرحی را ارائه دادند که بر مبنای آن تمامی مسئولیت اجرایی اردو بر گردن خود دانشجویان بود و فقط برخی از هماهنگی ها را کار گروه ویژه استان بر عهده داشت ! در این جا ما یاد اون ضرب المثل قدیمی افتادیم که  می گفت هر دم از این باغ بری می رسد ! تازه تر از تازه تری می رسد ! مشکلات مالی که با دانشگاه داشتیم کم بود ، مسئولیت جرایی هم تماما به ما واگذار شد!

از این جا به بعد داستان قصه همان آب و سنگ اجرا شد ! ما که همه در ها رو به روی خود بسته دیدیم سعی کردیم از دیوار مشکلات بالا بریم ! همه دوستان قرار گذاشتیم که هر طور شده این اردو را برپا کنیم .

تعطیلات بین ترم که شد همگی با آرزوی برگزاری به استراحتی کوتاه رفتیم که در میان تعطیلات با مسئول بسیج تماسی گرفته شد ، محتوای این تماس برای همگان و از جمله ما تعجب بر انگیز بود ! مسئول بسیج استان در این تماس توافق میان خود و رئیس دانشگاه جهت تهیه 2 اتوبوس با هزینه دانشگاه رو با امید فراوان به اطلاع ما رساند که ای کاش نمی رساند !(دلیل این دعا رو بعدا متوجه می شوید !!) . همه ما بعد از این تماس خوشحال و سر خوش از این که دعا هایمان مستجاب شده و نیمی از بار هزینه های اردو از دوشمان برداشته شده مشغول برنامه ریزی برای اردو شدیم و جلسات گوناگون و متعدد جهت نحوه برگزاری و هزینه اردو تشکیل شد ، بعد از گذشت یک ماه از این صحبت ها و برنامه ها بنا بر این شد که به دلیل نخستین دوره برگزاری این اردو در دانشگاه ، برای جلب توجه و همچنین حضور پر شور دانشجویان هزینه دریافتی از آنها کاهش و در عوض کمی در خوراک و امکانات اردو تخفیف داده شود .

همه چیز طبق برنامه پیش می رفت و ما هم امید وار از پیروزی پیشاپیش آب برسنگ! در جلسات ماه آخر تصمیم بر این گرفته شد که باکمک گیری از نهاد های رسمی و غیر رسمی جهت تامین کسری بودجه اقدام شود و بنا بر تامین خوراک و غذای مناسب و گران گذاشته شد.

قبل از این که برای دریافت هزینه اتوبوس ها به رئیس دانشگاه مراجعه کنیم برای گرفتن یک هزینه فرهنگی به معاونت فرهنگی دانشگاه مراجعه و قول گرفتن مبلغ 500000تومان رو با هزار بدبختی گرفتیم !

زمان مقرر برای دریافت هزینه اتوبوس ها و هما هنگی آن ها فرا رسید . 2 هفته مانده به حرکت گروهی متشکل از مسئولین بسیج به دفتر رئیس دانشگاه مراجعه و از او درخواست هزینه اتوبوس می کنند . این گروه بسیار مراعات وضع مالی دانشگاه را کرده  و هزینه های انواع اتوبوس را برای رئیس دانشگاه آماده کرده بودند تا ایشان خود انتخاب نمایند که چه اتوبوسی لازم است ! برای درک بهتر فضای جلسه این قسمت از داستان را به صورت نمایشنامه ارائه می کنم.

مسئول بسیج : خسته نباشید آقای رستمی . قرض از مزاحمت برای شما گزارشی بود از برنامه های اردو و همچنین برخی هماهنگی های مالی که خدمت شما ارائه می کنیم . آقای شیخی لطفا شروع کنید .

شیخی : بله . (رئیس دانشگاه استاد بنده بود برای همین من ایشان را با نام استاد خطاب می کردم) استاد طبق برنامه های ما که هم اکنون روی اون برگه مشاهده می کنید ما اردو رو توی 5 روز خلاصه کردیم که برنامه غذایی و فرهنگی خدمتتن ارائه شده . بنده شخصا به اتوبوس رانی مراجعه کرده و قیمت انواع اتوبوس رو هم خدمت شما ارائه کردم .

رئیس : خوب که چی !؟ چی از من می خواین !!؟

مسئول بسیج : بله . طبق قراری که شما با مسئول بسیج استان داشتید ، مبلغ اتوبوس ها رو از شما می خوایم و باقی هزینه ها رو از دانشجو ها و جاهای دیگه تامین می کنیم.

رئیس دانشگاه :نه ما همچین قراری با کسی نداشتیم ! ایشون گفتند شما کمک کنید ما هم گفتیم چشم! من اگه خیلی بتونم کمک کنم 2 میلیون باشه !

شیخی :آقای رستمی این لیست قیمتی که ما از اتوبوس ها داریم کمترینش 4 میلیونه ! یعنی ما همین الان 2 میلیون کسری داریم !

رئیس : من چیکار کنم ! من هم باید آخرسالی حقوق و عیدی بدم به کارمندام ! هیچی هم پول تو حسابمون نیست !

شیخی : پس بوجه فرهنگی دانشگاه کجا خرج می شه !؟ ما که کار فرهنگی تو دانشگاه نمی بینیم !؟ مگه نباید بودجه ها از هم جدا باشه ؟

( در این جا رئیس دانشگاه وقتی دید این سوال ها مطرح می شه سریع موضع خودش رو عوض کرد)

رئیس: خوب باشه ! این هزینه های فرهنگی باید برای همه خرج بشه نه برای 100 نفر !

شیخی : ما حرفمون اینه که این هزینه اصلا برای کار فرهنگی خرج نمی شه !! تازه این 100 نفر که رفتند وقتی برگشتند می تونند تاثیر زیادی تو دانشگاه داشته باشند !

رئیس : خودتون می دونید این حرف ها شعاره !! من نمی تونم 4 میلیون بدم تا 100 نفر برند اردو!!

مسئول بسیج : آخرین حرفتون همینه !؟ بیشتر از این نمی تونید بدید !؟

رئیس :بله بیشتر از این نمی تونم !

خوب فکر کنم همه از بلایی که سر ما اومد با خبر شده باشند تا اینجای کار 2 میلیون کسری داشتیم و قول هایی که به دانشجو ها داده بودیم !

دوباره همان داستان آب و سنگ! همه با عصبانیت از دفتر رئیس خارج شدیم . 1 ماه برنامه ریزی و کار همه نقش بر آب شد ! حالا ما بودیم و 2 هفته تا حرکت و 2 میلیون کسری !

من که کار برنامه ریزی مالی اردو رو برعهده داشتم برنامه قبل رو برداشتم و سعی در تعدیل هزینه های اردو کردم ! مثلا شام که کباب بود به کنسرو ماهی 120 گرمی تبدیل شد ! یا وعده ناهار روز اول به الویه ! که قرار بود خواهران اردو زحمت درست کردنش رو بکشند ! خلاصه هرچی این فیتیله هزینه ها رو پایین می آوردیم به جیب بی پولمون نمی رسید . دیگه کم کم نوای تعطیلی اردو به گوشمون می رسید ، اما باز هم داستان آب و سنگ! هزینه های غذایی اردو رو به نصف رسوندم و سعی کردم تمامی امکانات خارج از بسیج رو جمع کنم . جلسه ای گذاشتیم و با چند نفر از دوستان که در استان شناخته شده بودند صحبت کردیم و سعی کردیم تا کمک های کوچک را هم از دست ندهیم . کار های خارج دانشگاهی شروع شد ، یکی به تهران رفت یکی به ساری یکی به بابل یکی هم در آمل و همه وهمه بسیج شدند برای پول جمع کردن .

در زمان اجرای این کارها نیز جلساتی برای جمع بندی کارها برگزار می شد که چند خط فکری در آن جریان داشت : یکی این خط که اردو رو به یاد سختی رزمندگان در جنگ با کمترین امکانات ممکن اجرا کنیم که در این راستا می توان به تبدیل شدن یک وعده غذایی به غذای معروف پرچم اشاره کرد( غذای پرچم: نان و پنیر و خیار و گوجه!!) وعده های تغذیه ای نیز قرار شد از باغات سبز شمال تامین شود ! هرکس از مسئولین که اقوامشان باغی داشت قسمتی از میوه های اردو را تقبل کرد!در راستای تفکر تجملی اردو دیگر برگزاری اردو امکان نداشت زیرا بودجه ای وجود نداشت که بتوان با آن اقدام کرد .

در این زمان سخت فرج ها و امداد های غیبی به کمک ما آمد! آری با توجه به نزدیکی به پایان سال و حرکت اردوهای راهیان نور تهیه اتوبوس از شرکت جوان سیر ایثار که برای بسیجیان تخفیف ویژه داشت تقریبا نا ممکن بود. اما در کمال نا باوری تماسی از طرف شخصی با من گرفته شد و قول تهیه 2 اتوبوس از این شرکت دلمان را شاد کرد.حالا تقریبا می توانستیم امید وار تر از قبل به کار ها برسیم . فرج ها پی در پی به دادمان می رسید ! قرار شد چند شخص خیر کنسرو های اردو را به صورت رایگان تهیه کنند . عسل صبحانه را هم فرد خیر دیگری اهدا کرد ! چای صبحانه را از دانشگاه گرفتیم و برای صبحانه بسته های بیسکویت هایی از دانشگاه تهیه شد . در باره بسته های فرهنگی نیز فکر های زیادی کرده بودیم اما با ایجاد مشکل مالی همه آن ها نقش بر آب شد. سعی کردیم مختصر اقلامی را تهیه کنیم و در همین راستا با هزینه معادل نصف پیش بینی در تهران این اقلام تهیه شد. امداد های غیبی در مورد اقلام فرهنگی هم وجود داشت ! با مراجعه ما به ارگان های مختلف تعداد زیادی کتاب و لوازم مختلف تهیه شد ، به نحوی که بسته بندی این اقلام و حمل آن ها کار سختی بود!

خوشحالی ما در باره فرج هایی که در هفته آخر ایجاد شده بود طولانی نشد ! 3 روز مانده به حرکت با مراجعت پی در پی ما به امور مالی دانشگاه هنوز 2 میلیون تومان پول به دست ما نرسیده بود که از شرکت اتوبوسرانی در خواست مابقی پول شد! حالا با هزینه کردن پول دانشجویان و کمک های مردمی و ... دیگر پولی برای هزینه کردن وجود نداشت و شرکت زمان دادن پول را تمدید نمی کرد. این بد قولی دانشگاه چالش بزرگی را سر راهمان قرار داد . زیرا نقدینگی معادل 2 میلیون تومان وجود نداشت و در نتیجه رزرو اتوبوس ها که با بدبختی بسیار انجام شده بود تهدید می شد. باز فرجی در این کار صورت گرفت ! همان شخص که اتوبوس ها را هماهنگ کرده بود مبلق 2میلیون تومان را به صورت قرض تامین کرد و ما را در جهت عبور از این مانع نیز یاری کرد.

لوازم اردو تهیه شد و 1 روز ماقبل حرکت خبر خوشحال کننده دیگری به گوشمان رسید. یک وعده غذایی به صورت رایگان برایمان در تهران به صورت گرم فراهم شد ! آن هم چه غذایی چلو کباب !

جالب این جا بود که مسئولین استانی و شهرستانی بسیج حتی از تامین بی سیم جهت هماهنگی های اردو و بلندگوی دستی و کلمن آب هم عاجز بودند و اعلام می کردند که به گروه های دیگر واگذار شده است ! اما طبق معمول تمامی این امکانات از کانال ها دیگر تامین شد.

بالاخره بعد از 1 ماه سخت بوق اتوبوس های شیک و لوکس جوان سیر در خیابان های آمل در ساعت 7 صبح روز جمعه به صدا در اومد و همه خادمان برگزاری را از تمام شدن مرحله اول عملیات آن هم با سر افرازی و سربلندی خوشحال کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( یکشنبه 89/6/21 :: ساعت 11:23 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فقط کسانی که تحمل روضه عطش دارند بخوانند ! 2
وقتی دفاع مقدس ،عاشورا ،عشق ، عقل ، حسین و آب را ترکیب کنی ....
پاسخ به شبهات بی بی سی
کلیپ رهبری به دوزبان عربی و فارسی
برداشتی آزاد از صحبت های رضا امیر خانی در برنامه پارک ملت
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد2
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد3
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد
خرمشهر رفت ، آبادان همچنان مقاوم است
جنگی که آغازش معلوم بود 3
جنگی که آغازش معلوم بود
جنگی که آغازش معلوم بود
انقلاب مظلوم خاورمیانه و ظهور مهدی موعود
کلیپ انقلاب اسلامی منطقه خاورمیانه
حاتمی کیا راست میگوید، جبهه دود موتور نداشت، آرمانی هم در کار نب
[همه عناوین(31)]

>> بازدید امروز: 18
>> بازدید دیروز: 9
>> مجموع بازدیدها: 53792
» درباره من

نیروی ویژه
میعاد
به وبلاگ عاشق شهادت و فدایی ولایت خوش آمدی

» پیوندهای روزانه

نقاشی [3]
میعاد [48]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صهیونیسم مسیحی . میر حسین موسوی و دروغگویی های مکرر .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
هچل هفت
رهبر معظم انقلاب
ریاست جمهوری
دیوانه 83
وبلاگ تحلیل و بررسی بسیج دانشجویی دانشگاه شمال
همه کاره

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب