سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در پی دانش است، بهشت در پی اوست و آنکه در پی نافرمانی است، دوزخ در پی اوست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نیروی ویژه
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاطرات اردوی راهیان نور سال 88-89

اردوی راهیان نور و اردوهای معنوی از این دست خاطرات بسیاری را با خود به همراه دارند که نوشتن ان نیازمند صرف وقت فراوان است اما نوشتن بخشی از مهمترین اتفاقات این اردو خالی از لطف نیست و در سال های دور کمک به باز خوانی خاطرات می کند.

ابتدا ترجیح می دهم کمی در باره دانشگاه غیر دولتی که در آن درس می خوانم و با بچه های آن به این اردوی آسمانی رفتیم صحبت کنم. دانشگاه شمال واقع در کیلومتر 5 جاده هراز در شهرستان آمل قرار دارد. جمعیت این دانشگاه حدود 7000 نفر می باشد که در نوع خود و از لحاظ وسعت و امکانات جزو بزرگترین دانشگاه های استان می باشد. به دلیل غیر انتفاعی بودن این دانشگاه و همچنین نزدیکی آن به تهران طیف فکری دانشجویان حاضر در این دانشگاه چندان مذهبی نبوده و فضای فرهنگی نا مناسبی دارد .

 بعد از معرفی دانشگاه به صورت اجمالی خاطرات اردوی راهیان نوری را که در این دانشگاه برای اولین بار انجام می گرفت به دو بخش قبل و بعد از اردو تقسیم می کنم و هر دوبخش که یکی از پر فراز و نشیب ترین کار عملیاتی بسیج این دانشگاه بود را توضیح خواهم داد. قبل از طرح این موضوعات لازم به ذکر است که نگارنده خود عضو کوچکی ازخادمین برگزاری این اردو بوده و از تمامی چالش های این اردو مطلع بوده است.

 بخش اول : قبل از اردو

داستان اردوی ما داستان آب وسنگ بود ! البته که آب بعد از برخورد های اولیه خود به سنگ تاثیری بر آن ندارد اما همه می دانند که بالاخره این آب است که پیروز می شود !بله این آب همان بسیج دانشگاه بود که بعد از سال های بسیاری که از تاسیس دانشگاه می گذشت موفق به شکست سنگ دانشگاه شد .سنگی که از نظر ما به عمد و از نظر دانشگاهیان به سهو در راه این اردو قرار داده شده بود.در سال 87-88 بعد از مراجعه ی پی در پی ما به مسئولین دانشگاه برای کمک به اجرای این اردو ، در آخر با جوابی جالب مواجه شدیم : 700000 تومان ! همین ! بیشتر نداریم ! دانشگاه غیر دولتی هست !! خوب هر کس می داند برگزاری چنین اردویی آن هم در مدت 5 -6 روز و آن هم برای 2 اتوبوس آدم !چیزی در حدود 7-8 برابر این هزینه را در برد دارد ! خوب آن سال هم گذشت تا رسید به آذر ماه سال 88 . بعد از مراجعه مسئولین بسیج جهت کسب تکلیف در باره اردوی سال جدید با برخورد های جالبی رو برو شدیم ! مسئولین محترم شهرستان طرحی را ارائه دادند که بر مبنای آن تمامی مسئولیت اجرایی اردو بر گردن خود دانشجویان بود و فقط برخی از هماهنگی ها را کار گروه ویژه استان بر عهده داشت ! در این جا ما یاد اون ضرب المثل قدیمی افتادیم که  می گفت هر دم از این باغ بری می رسد ! تازه تر از تازه تری می رسد ! مشکلات مالی که با دانشگاه داشتیم کم بود ، مسئولیت جرایی هم تماما به ما واگذار شد!

از این جا به بعد داستان قصه همان آب و سنگ اجرا شد ! ما که همه در ها رو به روی خود بسته دیدیم سعی کردیم از دیوار مشکلات بالا بریم ! همه دوستان قرار گذاشتیم که هر طور شده این اردو را برپا کنیم .

تعطیلات بین ترم که شد همگی با آرزوی برگزاری به استراحتی کوتاه رفتیم که در میان تعطیلات با مسئول بسیج تماسی گرفته شد ، محتوای این تماس برای همگان و از جمله ما تعجب بر انگیز بود ! مسئول بسیج استان در این تماس توافق میان خود و رئیس دانشگاه جهت تهیه 2 اتوبوس با هزینه دانشگاه رو با امید فراوان به اطلاع ما رساند که ای کاش نمی رساند !(دلیل این دعا رو بعدا متوجه می شوید !!) . همه ما بعد از این تماس خوشحال و سر خوش از این که دعا هایمان مستجاب شده و نیمی از بار هزینه های اردو از دوشمان برداشته شده مشغول برنامه ریزی برای اردو شدیم و جلسات گوناگون و متعدد جهت نحوه برگزاری و هزینه اردو تشکیل شد ، بعد از گذشت یک ماه از این صحبت ها و برنامه ها بنا بر این شد که به دلیل نخستین دوره برگزاری این اردو در دانشگاه ، برای جلب توجه و همچنین حضور پر شور دانشجویان هزینه دریافتی از آنها کاهش و در عوض کمی در خوراک و امکانات اردو تخفیف داده شود .

همه چیز طبق برنامه پیش می رفت و ما هم امید وار از پیروزی پیشاپیش آب برسنگ! در جلسات ماه آخر تصمیم بر این گرفته شد که باکمک گیری از نهاد های رسمی و غیر رسمی جهت تامین کسری بودجه اقدام شود و بنا بر تامین خوراک و غذای مناسب و گران گذاشته شد.

قبل از این که برای دریافت هزینه اتوبوس ها به رئیس دانشگاه مراجعه کنیم برای گرفتن یک هزینه فرهنگی به معاونت فرهنگی دانشگاه مراجعه و قول گرفتن مبلغ 500000تومان رو با هزار بدبختی گرفتیم !

زمان مقرر برای دریافت هزینه اتوبوس ها و هما هنگی آن ها فرا رسید . 2 هفته مانده به حرکت گروهی متشکل از مسئولین بسیج به دفتر رئیس دانشگاه مراجعه و از او درخواست هزینه اتوبوس می کنند . این گروه بسیار مراعات وضع مالی دانشگاه را کرده  و هزینه های انواع اتوبوس را برای رئیس دانشگاه آماده کرده بودند تا ایشان خود انتخاب نمایند که چه اتوبوسی لازم است ! برای درک بهتر فضای جلسه این قسمت از داستان را به صورت نمایشنامه ارائه می کنم.

مسئول بسیج : خسته نباشید آقای رستمی . قرض از مزاحمت برای شما گزارشی بود از برنامه های اردو و همچنین برخی هماهنگی های مالی که خدمت شما ارائه می کنیم . آقای شیخی لطفا شروع کنید .

شیخی : بله . (رئیس دانشگاه استاد بنده بود برای همین من ایشان را با نام استاد خطاب می کردم) استاد طبق برنامه های ما که هم اکنون روی اون برگه مشاهده می کنید ما اردو رو توی 5 روز خلاصه کردیم که برنامه غذایی و فرهنگی خدمتتن ارائه شده . بنده شخصا به اتوبوس رانی مراجعه کرده و قیمت انواع اتوبوس رو هم خدمت شما ارائه کردم .

رئیس : خوب که چی !؟ چی از من می خواین !!؟

مسئول بسیج : بله . طبق قراری که شما با مسئول بسیج استان داشتید ، مبلغ اتوبوس ها رو از شما می خوایم و باقی هزینه ها رو از دانشجو ها و جاهای دیگه تامین می کنیم.

رئیس دانشگاه :نه ما همچین قراری با کسی نداشتیم ! ایشون گفتند شما کمک کنید ما هم گفتیم چشم! من اگه خیلی بتونم کمک کنم 2 میلیون باشه !

شیخی :آقای رستمی این لیست قیمتی که ما از اتوبوس ها داریم کمترینش 4 میلیونه ! یعنی ما همین الان 2 میلیون کسری داریم !

رئیس : من چیکار کنم ! من هم باید آخرسالی حقوق و عیدی بدم به کارمندام ! هیچی هم پول تو حسابمون نیست !

شیخی : پس بوجه فرهنگی دانشگاه کجا خرج می شه !؟ ما که کار فرهنگی تو دانشگاه نمی بینیم !؟ مگه نباید بودجه ها از هم جدا باشه ؟

( در این جا رئیس دانشگاه وقتی دید این سوال ها مطرح می شه سریع موضع خودش رو عوض کرد)

رئیس: خوب باشه ! این هزینه های فرهنگی باید برای همه خرج بشه نه برای 100 نفر !

شیخی : ما حرفمون اینه که این هزینه اصلا برای کار فرهنگی خرج نمی شه !! تازه این 100 نفر که رفتند وقتی برگشتند می تونند تاثیر زیادی تو دانشگاه داشته باشند !

رئیس : خودتون می دونید این حرف ها شعاره !! من نمی تونم 4 میلیون بدم تا 100 نفر برند اردو!!

مسئول بسیج : آخرین حرفتون همینه !؟ بیشتر از این نمی تونید بدید !؟

رئیس :بله بیشتر از این نمی تونم !

خوب فکر کنم همه از بلایی که سر ما اومد با خبر شده باشند تا اینجای کار 2 میلیون کسری داشتیم و قول هایی که به دانشجو ها داده بودیم !

دوباره همان داستان آب و سنگ! همه با عصبانیت از دفتر رئیس خارج شدیم . 1 ماه برنامه ریزی و کار همه نقش بر آب شد ! حالا ما بودیم و 2 هفته تا حرکت و 2 میلیون کسری !

من که کار برنامه ریزی مالی اردو رو برعهده داشتم برنامه قبل رو برداشتم و سعی در تعدیل هزینه های اردو کردم ! مثلا شام که کباب بود به کنسرو ماهی 120 گرمی تبدیل شد ! یا وعده ناهار روز اول به الویه ! که قرار بود خواهران اردو زحمت درست کردنش رو بکشند ! خلاصه هرچی این فیتیله هزینه ها رو پایین می آوردیم به جیب بی پولمون نمی رسید . دیگه کم کم نوای تعطیلی اردو به گوشمون می رسید ، اما باز هم داستان آب و سنگ! هزینه های غذایی اردو رو به نصف رسوندم و سعی کردم تمامی امکانات خارج از بسیج رو جمع کنم . جلسه ای گذاشتیم و با چند نفر از دوستان که در استان شناخته شده بودند صحبت کردیم و سعی کردیم تا کمک های کوچک را هم از دست ندهیم . کار های خارج دانشگاهی شروع شد ، یکی به تهران رفت یکی به ساری یکی به بابل یکی هم در آمل و همه وهمه بسیج شدند برای پول جمع کردن .

در زمان اجرای این کارها نیز جلساتی برای جمع بندی کارها برگزار می شد که چند خط فکری در آن جریان داشت : یکی این خط که اردو رو به یاد سختی رزمندگان در جنگ با کمترین امکانات ممکن اجرا کنیم که در این راستا می توان به تبدیل شدن یک وعده غذایی به غذای معروف پرچم اشاره کرد( غذای پرچم: نان و پنیر و خیار و گوجه!!) وعده های تغذیه ای نیز قرار شد از باغات سبز شمال تامین شود ! هرکس از مسئولین که اقوامشان باغی داشت قسمتی از میوه های اردو را تقبل کرد!در راستای تفکر تجملی اردو دیگر برگزاری اردو امکان نداشت زیرا بودجه ای وجود نداشت که بتوان با آن اقدام کرد .

در این زمان سخت فرج ها و امداد های غیبی به کمک ما آمد! آری با توجه به نزدیکی به پایان سال و حرکت اردوهای راهیان نور تهیه اتوبوس از شرکت جوان سیر ایثار که برای بسیجیان تخفیف ویژه داشت تقریبا نا ممکن بود. اما در کمال نا باوری تماسی از طرف شخصی با من گرفته شد و قول تهیه 2 اتوبوس از این شرکت دلمان را شاد کرد.حالا تقریبا می توانستیم امید وار تر از قبل به کار ها برسیم . فرج ها پی در پی به دادمان می رسید ! قرار شد چند شخص خیر کنسرو های اردو را به صورت رایگان تهیه کنند . عسل صبحانه را هم فرد خیر دیگری اهدا کرد ! چای صبحانه را از دانشگاه گرفتیم و برای صبحانه بسته های بیسکویت هایی از دانشگاه تهیه شد . در باره بسته های فرهنگی نیز فکر های زیادی کرده بودیم اما با ایجاد مشکل مالی همه آن ها نقش بر آب شد. سعی کردیم مختصر اقلامی را تهیه کنیم و در همین راستا با هزینه معادل نصف پیش بینی در تهران این اقلام تهیه شد. امداد های غیبی در مورد اقلام فرهنگی هم وجود داشت ! با مراجعه ما به ارگان های مختلف تعداد زیادی کتاب و لوازم مختلف تهیه شد ، به نحوی که بسته بندی این اقلام و حمل آن ها کار سختی بود!

خوشحالی ما در باره فرج هایی که در هفته آخر ایجاد شده بود طولانی نشد ! 3 روز مانده به حرکت با مراجعت پی در پی ما به امور مالی دانشگاه هنوز 2 میلیون تومان پول به دست ما نرسیده بود که از شرکت اتوبوسرانی در خواست مابقی پول شد! حالا با هزینه کردن پول دانشجویان و کمک های مردمی و ... دیگر پولی برای هزینه کردن وجود نداشت و شرکت زمان دادن پول را تمدید نمی کرد. این بد قولی دانشگاه چالش بزرگی را سر راهمان قرار داد . زیرا نقدینگی معادل 2 میلیون تومان وجود نداشت و در نتیجه رزرو اتوبوس ها که با بدبختی بسیار انجام شده بود تهدید می شد. باز فرجی در این کار صورت گرفت ! همان شخص که اتوبوس ها را هماهنگ کرده بود مبلق 2میلیون تومان را به صورت قرض تامین کرد و ما را در جهت عبور از این مانع نیز یاری کرد.

لوازم اردو تهیه شد و 1 روز ماقبل حرکت خبر خوشحال کننده دیگری به گوشمان رسید. یک وعده غذایی به صورت رایگان برایمان در تهران به صورت گرم فراهم شد ! آن هم چه غذایی چلو کباب !

جالب این جا بود که مسئولین استانی و شهرستانی بسیج حتی از تامین بی سیم جهت هماهنگی های اردو و بلندگوی دستی و کلمن آب هم عاجز بودند و اعلام می کردند که به گروه های دیگر واگذار شده است ! اما طبق معمول تمامی این امکانات از کانال ها دیگر تامین شد.

بالاخره بعد از 1 ماه سخت بوق اتوبوس های شیک و لوکس جوان سیر در خیابان های آمل در ساعت 7 صبح روز جمعه به صدا در اومد و همه خادمان برگزاری را از تمام شدن مرحله اول عملیات آن هم با سر افرازی و سربلندی خوشحال کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( یکشنبه 89/6/21 :: ساعت 11:23 عصر )

»» صهیونیسم مسیحی2

·         تصور و نظریه‌هاگی در مورد خدا، مثل خدای قبیله‌ای یهود می‌باشد که به عنوان یک ابزار برای رسیدن به توسعه‌طلبی‌های یهود به کار می‌رود. انجیل به دست یهودیان نوشته شده است، زیرا همان‌طور که بسیاری از مسیحیان آزادی خواه تصدیق کرده‌اند، بسیاری از آن محصول دست بشر است. بسیاری از منظومات انجیل در جهت مشروعیت بخشی به منافع جامعه‌ای است که نویسندگان انجیل آن را ترسیم کرده اند. این موضوع برای افراد عادی فهمیده بدیهی به نظر می‌رسد اما طرفداران ترجمه تحت‌اللفظی انجیل مانند‌هاگی، به شدت با این مطلب مخالفند. برای آنان، هر کلمه انجیل، مقدس و خدایی می‌باشد. برنامه‌های امپریالیستی و نژادپرستانه صهیونیست مسیحی به ناچار از ترجمه تحت اللفظی انجیل استفاده کرده است.‌هاگی با کمک گرفتن از تعداد زیادی از منظومات انجیل بیان می‌کند که «خداوند از اسرائیل همچون والدینی که بالای سر تنها فرزند خود پر می‌زنند و از او محافظت می‌کنند، حفاظت می‌کند.» او به وضوح بیان می‌کند که «کشور اسرائیل به وسیله یک فعل مقتدرانه الهی ایجاد گشته است. تمامی کشورهای دیگر به وسیله اعمال خشونت بار و یا اعلامیه سربازان ایجاد شده اند، اما اسرائیل عمداًً به وسیله خدا ایجاد شده است، برای اینکه او یک مکان فیزیکی و میراثی روی زمین داشته باشد.» بنابراین‌هاگی از ما می‌خواهد که به خدایی ایمان آوریم که محتاج به یک «مکان مادی» برای خود است. غیر یهودیان موجودات درجه دو و یا کمتر می‌باشند و بنابراین اگر دیده شود که بر سر راه استعمار طلبی یهود قرار گرفته اند، به سادگی از میان برداشته خواهند شد.
این خدای قبیله‌ای یهودی که‌هاگی ارائه کرده است، نه تنها در روش برخورد با مخلوقات خود بی طرف نیست بلکه کاملاً ستمگر و مستبد می‌باشد. به نظر می‌رسد که‌هاگی با توجه به این موضوع که تصور تحت اللفظی انجیلی از خداوند، یک خدای یهودی می‌باشد، نه خداوند تمام عالم که به تمام مخلوقاتش بی طرفانه می‌نگرد، تسلط یهود بر سرزمین دشمنانشان را مقدس شمرده است. بنابراین او با نقل قول از انجیل می‌نویسد که خداوند سرزمین اسرائیل بزرگ را که شامل منطقه‌ای گسترده از کل مصر تا عراق می‌باشد، برای همیشه به یهودیان (اولاد اسحق) داده است. بنابراین مردمی که در آن مناطق زندگی می‌کنند
میلیون‌ها عرب مسلمان و مسیحی- حق زندگی در آنجا را ندارند و یا اینکه باید زندگی تحت فرمانروایی یهودیان را بپذیرند. گرچه او صراحتاً اذعان نمی‌کند که معنی مطلب بالا این است که کسانی که از قبول فرمانروایی یهودیان سر باز زنند، یا کشته می‌شوند و یا بیرون انداخته می‌شوند.
تصور‌هاگی از خدا، یک دلال بوالهوس است. او می‌نویسد: «خداوند مرزهای جغرافیایی کشور اسرائیل را معین کرده است. هنگامی که پروردگار تورات و انجیل را نازل کرده، مرزهای دقیق اسراییل در آن آمده است.» او اضافه می‌کند: «نقشه‌بردار الهی، محوطه اصیل کشور یهودی را تعیین کرده است و حکم کرده که هیچ کس نباید این خطوط را تغییر دهد. پیمان املاک و سرزمین‌ها با خون امضا شده است و مدت‌هاست که در خون ایستاده است.» از این رو او استدلال می‌کند: «همان‌طور که خدا فرمان داده است، سرزمین اسرائیل، خصوصاً شهر بیت المقدس، حق مطلق یهودیان است.» بنابراین او می‌گوید که فلسطینیان حقی در مورد سرزمین تاریخی خود ندارند و باید راه را برای اشغالگران یهودی باز کنند.
دفاع‌هاگی از استعمارطلبی صهیونیستی تا حد مضحکی ادامه می‌یابد. او می‌گوید: «اسرائیل جاسوسی در آسمان دارد که خود خدا می‌باشد. خدا حفاظت خاصی از اسرائیل، مردم یهودی و کشور اسرائیل می‌کند. هیچ کشوری در جهان نمی‌تواند با نیروهای دفاعی حافظ اسرائیل رویارویی کند. وظیفه خاص میکائیل، فرشته مقرب خدا، حفاظت از اسرائیل می‌باشد.» و کسانی که به هر دلیل با اسرائیل مخالفت کنند، از جمله فلسطینیانی که در برابر ظلم و اشغالگری اسرائیل مبارزه می‌کنند، متحمل غضب خداوند خواهند شد: «خداوندگار با چشمانی که به کشور اسرائیل و خصوصاً بیت المقدس دوخته شده است، عهده دار حفاظت از آن در تاریک‌ترین شب‌ها می‌باشد.»‌هاگی مدعی می‌شود که کسانی که با اسرائیل می‌جنگند، [در واقع] با خدا می‌جنگند.
برای خدای قبیله گرای‌هاگی، اسرائیل آن‌قدر محوریت دارد که او معتقد است که تقدیر هر فردی بر روی کره زمین، اساساً وابسته به نگرش او به یهودیان است: «رونق و شکوفایی و یا کیفر و عقوبت، بستگی به رفتار ما با اسرائیل دارد.» استدلال او نیز این است: «... زیرا یهودیان به عنوان فرزندان ابراهیم از حمایت الهی بهره‌مند هستند.» او برای استحکام بخشیدن و حمایت از اظهاراتش، از انجیل نقل قول می‌کند که هنگامی که خدا با ابراهیم وارد پیمان شد، به او یک «وعده وحشت آور» داد و گفت: «من هرکس که تو را ستایش کند، ستایش می‌کنم، و هر کس که تو را لعن کند، او را لعن می‌کنم. و تمام خاندان‌های زمین بر اساس تو ستایش خواهند شد.» از این‌رو‌هاگی تأکید می‌کند که ایالات متحده و هر کس دیگری که بخواهد خدا را راضی کند، بایستی بدون هیچ تناقضی در «حمایت دلسوزانه از کشور اسرائیل» شریک شود؛ او اضافه می‌کند: «سریع‌ترین و تأثیرگذارترین راه برای اینکه در کنار و سمت خدا باشیم، این است که در زمان نیاز کشور اسرائیل و مردم یهودی، همراه آنان باشیم.» او می‌گوید، کسی که این کار را انجام دهد، می‌تواند حمایت خدا را به دست آورد؛ چرا که «خداوند فرد یا ملتی را که اسرائیل و یا ملت یهود را ستایش کند، می‌ستاید.»

اعتقادات محکم‌هاگی در حمایت از اسرائیل و استعمارطلبی صهیونیستی، هیچ زمانی قاطع‌تر از اکنون نبوده است. او می‌گوید، این موضوع به خاطر این است که عیسی به زودی به زمین بازخواهد گشت و اسرائیل باید برای پذیرایی از مسیح حفاظت شود. تصویری که‌هاگی از عیسی در «ظهور دوم» او ارائه می‌دهد، هیچ شباهتی به نظریه مشهور رنج کشیدن و عشق ورزیدن به عیسی ندارد. بلکه در توصیف او، عیسی همچون یک جنگاور تندخو به نام «فرمانروای صلح» است که مسیحیان را با سلاح تقویت می‌کند و جنگ جهانی نهایی را اعلام می‌نماید. در روز رستاخیزی که‌هاگی طرح کرده است، حملات از سوی اعراب به اسرائیل خصوصاً بیت المقدس افزایش می‌یابد و او آن را «حملات متعصبانه» می‌نامد. او می‌گوید که مسیحیان جهان در پاسخ به این حملات باید در کنار اسرائیل صف آرایی کنند. او تأکید می‌کند که در این زمان «ما بایستی مردم جهان را آگاه سازیم که اگر خطی قرار است کشیده شود، بایستی دور یهودیان و مسیحیان کشیده شود. ما با هم متحد و غیر قابل تقسیم هستیم.»
هاگی معتقد است که شهر بیت‌المقدس مسئله دشوار نبرد نهایی قبل از ظهور دوباره مسیح می‌باشد. این شهر نزد یهودیان، مسلمانان و مسیحیان به یک اندازه مقدس است. از این رو‌هاگی می‌گوید که خدا فرمان داده است، بیت المقدس تا رسیدن دوباره عیسی، تحت کنترل انحصاری ملت یهود باشد. او می‌نویسد که نبرد نهایی میان نیکی و بدی(آرماگدون) که با اعراب و یا مسلمانانی که می‌خواهند تسلط بر این شهر را از دست یهودیان بیرون بیاورند صورت می‌گیرد، در بیت المقدس متمرکز می‌شود.‌هاگی در این خصوص می‌گوید که مسیحیان باید به سهم خود از اسرائیل دفاع کنند و هر درخواست صلحی از قبیل پیشنهاد یک بیت المقدس مشترک و یا تسلط مشترک یهودیان و اعراب بر این شهر را رد کنند. خصوصاً او از ایالات متحده می‌خواهد که هر کاری که قدرت آن را دارد، در پشتیبانی از اسرائیل انجام دهد و مخالفان آن را نابود کند؛ او می‌گوید، این تنها راه به‌دست آوردن لطف خدا می‌باشد. او هشدار می‌دهد که اگر آمریکا نتواند این کار را انجام دهد، خودش توسط خدا نابود خواهد شد.
هاگی با نقل قول از تعدادی از منظومات انجیل، آنچه را مشاهده کرده است، به عنوان آشکار شدن حوادثی در ابعاد جهانی توصیف می‌کند که آغاز جنگی جهانی است که نظیر آن تا کنون مشاهده نشده و خبر از دومین ظهور عیسی می‌دهد. او می‌گوید، در این جنگ جهانی، مسلمانان
که او آنها را پیروان یک مذهب دروغین می‌داند
با روس‌ها متحد خواهند شد تا علیه اسرائیل بجنگند. این ممکن است به یک جنگ هسته‌ای جهانی با صدها میلیون کشته منجر شود. در این هنگام «ضد مسیح» شکل می‌گیرد و به بیت المقدس حمله کرده و مناطقی از جهان را تحت تسلط خود در می‌آورد؛ و به دروغ مدعی هدایت این مناطق به صلح می‌شود. اما این فریب بزرگ چندان طول نمی‌کشد و در عوض، منجر به جنگ‌های ویرانگر بیشتری می‌شود.‌هاگی می‌گوید که در این زمان مسیحیان باید با هر وسیله ممکن از یهودیان و اسرائیل دفاع کنند و به دشمنان این نژاد برگزیده خداوند- یهودیان- اعلام جنگ کنند. او تأکید می‌کند، تنها در آن وقت آنان (مسیحیان) می‌توانند نجات پیدا کنند.
هاگی می‌نویسد که پس از سال‌ها جنگ جهانی و ویرانی وحشتناک، عیسی توسط خداوند فرستاده می‌شود تا جهان را نجات دهد. او سوار بر اسبی سفید به میدان نبرد نیکی و بدی می‌رسد. «ضد مسیح» و ارتش آن را شکست می‌دهد و سلطنت جهانی خود را به پایتختی بیت المقدس پایه گذاری می‌کند و برای همیشه از آنجا سلطنت و حکمرانی می‌کند. توصیفی که‌هاگی از سلطنت آینده عیسی ارائه می‌دهد، انگیزه‌های ناچیزی برای حمایت از غیر مسیحیان و حتی از یهودیانی که او به شدت از آنها دفاع می‌کند، ایجاد می‌کند. همان طور که خود او روشن می‌سازد این عیناً همان امپراتوری مسیحی می‌باشد و یک امپراتوری بر انداخته شده با پادشاهان، ملکه‌ها و صدر اعظم‌هایی که هنوز سر جای خود هستند نیز وجود دارد. اینکه چگونه آنها هنوز در سراسر جهان وجود دارند، در حالی که عیسی بر تمام جهان حکمرانی می‌کند، معمایی است که‌هاگی آن را پاسخ نداده است.
هاگی می‌نویسد که «بیت المقدس، مردمک چشم خدا، تحت فرمانروایی عیسی به محل شادمانی جهان تبدیل می‌شود. این شهر مرکز عبادت جهانی می‌شود و مردم از سراسر جهان به زیارت و عبادت در پرستشگاه مقدس آن می‌آیند. پادشاهان، ملکه‌ها، شاهزادگان و صدر اعظم‌ها، باید برای ستایش عیسی به این شهر مقدس بیایند. احتمالاً تمامی اینها خود مسیحی هستند، به این خاطر که‌هاگی از انجیل نقل قول کرده و پیش گویی می‌کند که «هر پادشاهی بایستی به نام عیسی تعظیم کند و هر زبانی باید اعتراف کند که عیسی مسیح فرمانروای پروردگار عظیم می‌باشد.»
همان طور که کتاب‌هاگی به روشنی بیان می‌کند، صهیونیسم مسیحی ریشه در عقیده رایج جنگ صلیبی دارد و تاریخ
طولانی پیروزی کلیسایی، دستور العملی برای جنگ جهانی و استعمارگری مسیحی می‌باشد. علاوه بر این، نشانگر فقدان معنویت اصیل نیز می‌باشد و به دنبال این است که مفهوم خدا را تا اندازه یک زمامدار مستبد، نژاد پرست، بوالهوس و کوچک کاهش دهد که این خدا از روی میل خواهان کشتار فجیع مردم بی گناه برای حفاظت از طرح‌های توسعه طلبانه مردم برگزیده فرضی می‌باشد. البته صهیونیست مسیحی در استفاده از مذهب برای فرجام‌های سیاسی خشن، منحصر به فرد نیست اما با این اضافات گسترده که توسط حامیان آن افزوده شده است، خصوصاً در آمریکا، تهدیدی برای صلح می‌باشد که از آن چیزی که برخی اوقات تصور می‌شود، بسیار خطرناک تر است و نمی‌توان آنها را به عنوان یاوه گویی‌های دیوانه‌هایی که اهمیتی ندارند، به سادگی کنار گذاشت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( پنج شنبه 88/9/12 :: ساعت 3:23 عصر )

»» صهیونیسم مسیحی1

امروزه صهیونیسم یهودی یکی از قوی‌ترین نیروها و مهم‌ترین بازیگران سیاست جهانی می‌باشد و این مطلب به وسیله صدها فرقه کوچک و کلیسا بیان شده است. صهیونیسم مسیحی انواع گوناگونی دارد که با هم تفاوت‌هایی جزئی دارند، ولی جوهر و اصل پیام آن در کل، حمایت از کشور اسرائیل و طرح امپریالیستی صهیونیسم می‌باشد. صهیونیست‌های مسیحی در کابینه بوش نفوذ بسیار زیادی کرده‌اند. خود بوش نیز تا حدودی می‌تواند یک صهیونیست مسیحی باشد؛ چرا که سیاست‌هایش در خاورمیانه و مناطق دیگر، به روشنی بازتاب برنامه کار صهیونیسم مسیحی است و یا با آن مطابقت دارد.جنگ، پیروزی و تسلط امپریالیستی، بر پایه اصرار بر حقیقت مطلق مسیحیت و همچنین اصرار بر برتری نژادی یهودیان، درست در دل صهیونیسم مسیحی قرار دارد. صهیونیست‌های مسیحی معتقدند که یهودیان «مردم برگزیده» خدا هستند و خدا این حق را به آنها داده است که نه تنها بر فلسطین بلکه بر منطقه‌ای گسترده‌تر، از مصر امروزی تا عراق، با عنوان «اسرائیل بزرگ» تسلط داشته باشند. آنها می‌گویند که خدا یهودیان را برتر از همه مردم آفریده است. از این رو بر این مطلب تأکید می‌کنند که آنان که با طرح امپریالیستی حمایت از اسرائیل بزرگ و یا با تصرف فلسطین توسط صهیونیست‌ها مخالفت می‌کنند، «دشمنان خدا» هستند و لایق آن هستند که به هر وسیله ممکن، از جمله حمله آشکار و قتل عام، شکست داده شوند.
با این حال، حمایت از اسرائیل به این معنی نیست که صهیونیسم مسیحی، یهودیت را به عنوان یک راه مشروع رسیدن به رستگاری، بعد از مسیحیت به شمار می‌آورد. همچنین به معنای عشق و علاقه حقیقی به یهودیان نیز نمی‌باشد؛ چرا که اگر این گونه بود، آن‌گاه از اصول سنتی کلیسا که به یهودیان به عنوان «قاتلان مسیح» می‌نگرد، منحرف شده بود. از این‌رو صهیونیست‌های مسیحی معتقدند که مسیحیت تنها مذهب قابل قبول برای خداوند می‌باشد و همان‌طور که در انجیل آمده است، رستگاری تنها از طریق مسیحیت ممکن می‌باشد؛ آنها همچنین بر این مطلب تأکید دارند که یهودیان تنها زمانی می‌توانند نجات پیدا کنند که به مسیحیت ایمان آورند. با این حال، از آنجایی که صهیونیست‌های مسیحی و مدافعان سرسخت کشور اسرائیل به شدت ضد عرب و ضد مسلمان هستند، توانسته‌اند رابطه نزدیکی با گروه‌های یهودی راست گرا و کشور اسرائیل برقرار کنند و امروز به یک جزء جدایی ناپذیر اتحاد آمریکا-اسرائیل تبدیل شده‌اند.
صهیونیسم مسیحی به دنبال جنگ جهانی می‌باشد. اعتقاداتی از قبیل این که مسیحیت تنها حقیقت است و تمام ادیان دیگر یا «شیطانی» هستند و یا «دروغین»؛ و اینکه تمامی یهودیان بایستی در فلسطین جمع شوند تا رسالت مشهور کتاب مقدس را انجام دهند؛ و هچنین این اعتقاد که به زودی جنگ جهانی بزرگی رخ خواهد داد که منجر به کشتار صدها میلیون نفر و «ظهور دوم» مسیح می‌شود، به روشنی نشان دهنده طرح‌های جهانی توسعه طلبانه صهیونیسم مسیحی است.
جان‌هاگی نمونه برجسته یک صهیونیست مسیحی متعصب و بنیان‌گذار و پیشوای روحانی کلیسای کرنرستون، در تکزاس آمریکا است که حدود 16000 عضو دارد. کلیسای او همانند دیگر مبلغان بنیادگرای مسیحی در آمریکا، هدایای بسیار زیادی دریافت می‌کند و همچنین در رسانه‌ها نفوذ دارد.‌هاگی رئیس شرکت رسانه‌ای «تبلیغ جهانی مسیحیت» است که برنامه‌های روزانه آن در رادیو و تلویزیون آمریکا و سراسر جهان پخش می‌شود. او نویسنده کتاب‌های متعددی در مورد صهیونیسم مسیحی بوده و برخی از کتاب‌های او توسط ناشران بنیادگرای مسیحی در خارج از کشور نیز چاپ شده است.یکی از مهم‌ترین نوشته‌های‌هاگی در مورد صهیونیسم مسیحی، کتاب «آخرین سپیده دم در بیت المقدس» می‌باشد که برنامه‌های امپریالیستی موجود در اصل و جوهر صهیونیسم مسیحی را به خوبی و با مثال روشن می‌سازد. هدف کتاب، دفاع از اشغال فلسطین به وسیله اسرائیل و تقبیح کسانی است که به دنبال مخالفت با بی‌رحمی‌های اسرائیل هستند، و همچنین حمایت از هدف «اسرائیل بزرگ» می‌باشد؛ و تمام اینها را با نام مسیحیت و با این فرض که ملت یهود مردم برگزیده خدا می‌باشند، انجام می‌دهد.
همان‌طور که‌هاگی بارها بیان کرده است، نژاد پرستی مکمل پیام صهیونیسم مسیحی ‌است.‌هاگی می‌گوید که انجیل، یهودیان را به عنوان مردمک چشم خدا توصیف کرده است. او در مورد یهودیان از انجیل نقل قول می‌کند که «شما مردمی مقدس هستید و شاهزاده و فرمانروای خداوند، و پروردگار شما را برگزیده است تا مردمی برای خودش باشید و گنجینه‌ای خاص، و بالاتر از همة مردمی که روی زمین هستند». آن‌چنان که‌هاگی استدلال می‌کند، این بدین معناست که کسانی که به یهودیان و کشور اسرائیل ضرر برسانند و یا بر سر راه طرح اسرائیل بزرگ بایستند، غضب فوری خداوند را تجربه خواهند کرد.‌هاگی به آنانی که جرأت می‌کنند با کشور ستمکار اسرائیل مبارزه کنند، اعلام می‌کند: «فرد و یا ملتی که علیه اسرائیل دست و یا صدایش را بالا ببرد، غضب خداوند را درخواست کرده است». او تأکید می‌کند که چنین مردمی توسط خداوند لعن و نفرین خواهند شد.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( پنج شنبه 88/9/12 :: ساعت 3:20 عصر )

»» فتنه ها و نیرنگ ها

باز خوانی  وقایع قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری و مقایسه واقعیت ها با شعار ها

پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری و ماقبل آن اتفاقاتی رخ داد که تعجب همگان را برانگیخت و باعث جهت گیری ها و موضع گیری های داخلی و خارجی فراوانی شد. اما براستی این اتفاقات یک شبه و مقطعی به وقوع پیوست و آیا این اتفاقات قابل پیش بینی نبودند؟ در این نوشتار می خواهیم تا باز خوانی کوتاهی از موضع گیری های قبل و بعد از انتخابات داشته باشیم و آنها را باهم مقایسه کنیم.

در ابتدا حرکت اقای میرحسین موسوی با نام تبلیغاتی جنبش سبز:
آقای میر حسین موسوی در مدتی قبل از انتخابات در سخنرانی های مطبوعاتی دلیل حضور خود را احساس شخصی خود از انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود عنوان کرده بود و پیرامون این مطلب تبلیغات فراوانی انجام داد به طوری که در مناظره با رئیس جمهور احمدی نژاد این مطلب را تکرار کرد.
در یکی از نشست های خبری اقای موسوی ، خبر نگاری از وی در باره ولایت فقیه سوال می کند و وی در پاسخ می گوید که افراد دولت من اشخاصی هستند که ولایت فقیه را قبول داشته باشند! و در پاسخ سوالی پیرامون بسیج وی این گونه پاسخ می دهد که خود را یک بسیجی می داند!
در قسمت دیگری از صحبت های آقای موسوی این مطلب به کرات تکرار شد که دولت نهم آماری غلط و دروغ منتشر می کند و این مطلب را در مناظره با آقای کروبی بیان کرد و مدعی شد آمار های صحیح را او بیان می کند و باقی آمار ها دروغ های مکرر دولت است!
در زمان برگزاری انتخابات آقای میر حسین و اطرافیانش به کرات از کلمه تقلب استفاده کردند به نحوی که حتی احتمال فریب و یا تهدید گروه موصوم به کمیته صیانت از آرا را نیز به جامعه القا می کردند.
ساعاتی پس از پایان انتخابات آقای موسوی در یک نشست خبری بسیار کوتاه شرکت می کند و پیروزی قاطع خود را اعلام می کند و حتی به سوالات خبر نگاران نیز پاسخی نمی دهد!
بعد از مشخص شدن پیروزی دکتر محمود احمدی نژاد آقای موسوی اقدام به صدور بیانه های زنجیره ای می کند و در آن از مردم به صراحت در خواست می کند تا برای اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابان ها بریزند!
آقای موسوی پس از سخنان فصل الخطاب مقام معظم رهبری در تاریخ 29/3/88 اقدام به انتشار بیانیه ای می کند و بدون توجه به سخنان روز قبل ولی امر مسلمین اتهامات و تهمت های خود را تکرار و بر حضور خیابانی تاکید می کند!
وحال به تحلیل کوتاه این اتفاقات پر تناقض می پردازیم:

آقای موسوی در ابتدای کار از ابراز نگرانی در باره انقلاب سخن می گوید به نحوی که مخاطبان وی را فردی انقلابی بدانند! این در حالی است که امری بسیار مهم در انقلاب را به فراموشی سپرده است. امری مهم که ستون و پایه نظام است، وی خود را پیرو امام می داند اما جمله معروف امام را به فراموشی سپرده است: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به انقلابتان صدمه وارد نشود. با یک بررسی اجمالی می توان دریافت که رضایت مقام معظم رهبری از دولت نهم به نسبت دولت های دیگر بیشتر بوده است. این خود کاملا در تناقض با سخنان آقای میر حسین موسوی است . آقای موسوی که داعی خط امام را دارد چگونه سخن معروف امام پیرامون ولایت فقیه را فراموش می کند؟

  طرفذاران موسوی          طرفداران موسوی2 طرفداران یک بسیجی انقلابی!

 قای میرحسین در پاسخ به خبر نگاران ویژگی ولایت پذیری را عنوان می کند و این در حالی است که بزرگترین حامیان آقای میر حسین حزب مجاهدین انقلاب اسلامی ، حزب مشارکت و بهائیان بوده و در بعد از انتخابات گروه هایی چون انجمن پادشاهی و سازمان منافقین بوده اند . در حالی که آقای موسوی حتی یک مورد برائت خود را از این گروههای ضد نظام و ضد ولایت فقیه ابراز نکردند! حال چگونه ایشان ادعای آن را داشتند که اطرافیانشان را از افراد ولایت پذیر انتخاب می کنند؟
آقای موسوی در مصاحبه ها خود را بسیجی معرفی می کند درحالی که در قبل از انتخابات اطرافیان وی به خصوص ستاد ایشان به تخریب چهره بسیج و جو سازی گسترده علیه آن پرداختند! در بعد از انتخابات نیز در جریان اغتشاشات خود وی وحامیانش شدید ترین برخورد ها را با نیروهای امنیتی بسیج انجام دادند که باعث کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از بسیجیان این مرز و بوم شد!حال آقای موسوی چگونه خود را بسیجی معرفی می کند و می خواهد سر خود را در میان این لشگر مخلص خدا بالا بگیرد؟
 دعای دروغ گو بودن دولت ادعایی بود که آقای موسوی اسناد بسیار جالبی برای آن ارائه داد که جا دارد هر کدام مورد بررسی قرار گیرد:
 1- در مناظره آقای موسوی با آقای کروبی ، ایشان برگه ای را نشان می دهد که نام ارگان ارائه دهنده آن آمار توسط برگه ای کوچک پوشانده شده بود! این در حالیست که آقای موسوی ادعای صداقت بالا می کرد؟ سوال ایجاد شده در این جا آن است که مگر مرکزی که این آمار را ارائه داده بود چگونه بود که نباید مردم از آن مطلع می شدند! با این عمل صحت این اطلاعات نه تنها صحبت های رئیس جمهور را نقض نمی کرد بلکه تائیدی بود بر صحبت های ایشان!
 - در قسمت دیگری از همین مناظره آقای موسوی اعلام می کند که در شب های گذشته توسط آقای احمدی نژاد آماری دروغین در باره نرخ تورم اعلام شده و می گوید که آقای احمدی نژاد گفته اند تورم 15 درصد است ! و امار صحیح را خود در برگه ای به دوربین ها نمایش می دهد. با برسی کوچکی بر روی فیلم های مناظره ها به راحتی می توان واقعیت را تشخیص داد. آقای احمدی نژاد در شب قبل از مناظره آقای موسوی و کروبی آمار تورم را به صورت متوسط 4 ساله بیان می کند و عدد 16.55 درصد را اعلام می کند! در ادامه برگه آقای احمدی نژاد نیز همین عدد را تصدیق می کند. در مناظره آقای موسوی و کروبی ، آقای موسوی برگه ای را نشان می دهد که آمار های چهار ساله را به شرح زیر بیان می کند : سال اول:10.4% سال دوم : 11.9% سال سوم : 18.4% سال چهارم: 25.4% با حسابی در سطح تحصیلات ابتدایی میانگین این چهار سال عدد 16.55 درصد می باشد. آقای موسوی حتی اجازه یک بررسی ساده در مورد آمار های معتبرش ! را به خود نداده است! در همان مناظره و بعد از نشان دادن این آمار آقای موسوی شدید الحن ترین صحبت ها را در باره آقای احمدی نژاد می کند و وی را فردی دروغ گو و فریب کار معرفی می کند و حال قضاوت با شماست چه کسی دروغ می گوید!؟
آقای موسوی در قسمتی از مناظره با آقای احمدی نژاد چنین می گویند ( روی صحبت عملکرد دولت نهم است)
 ی توان مدیریت جامعه را این گونه انجام داد:
الف- بر اساس ماجراجویی و بی ثباتی ( در زمان بعد از انتخابات آقای موسوی با بیانیه های زنجیره ای و دعوت مردم به خیابان ها عملا پای در عرصه ماجراجویی و بی ثبات کردن نظام گذاشتند!)
ب- رفتار های نمایشی و قهرمان نمایی و شعاری (با نگاهی کوتاه به بیانیه های آقای موسوی این امر کاملا آشکار می شود که ایشان خود را با استوره این انقلاب امام خمینی اشتباه گرفته اند و داعی نجات ملت را دارند از کلمات شعاری و خالی از عمل به کرات استفاده کرده اند و جایگاه خود را در میان ملت مانند یک قهرمان ملی می بیند)
ج- اختلاف گویی و پنهان کاری( در زمان بعد از انتخابات و پس از دستگیری اعضای ستاد آقای موسوی و برخی از نزدیکان سیاسی ایشان معلوم شد که بسیاری از حقایق از جمله ارتباط با بیگانگان، کتمان حقیقت های مربوط به دولت ، ادعای دروغین تقلب و... وجود داشته است و آقای موسوی در کمال تناقض گویی هایی که در عمل و گفتار دارد آن ها را از ذهن مردم پنهان کرده است)
د- خود محوری و قانون گریزی ( آقای موسوی بعد از انتخابات و آشکار شدن بسیاری از حقایق حتی به توصیه دوستان همفکر در بند خود توجهی نداشت مانند سعید حجاریان، محمد عطریانفر، ابطهی ، شریعتی و... دوستانی که زمانی پایه گذار تفکرات وی و از حامیان ایشان در قبل انتخابات بودند! خود محوری آقای موسوی به حدی بود که صحبت های یکی از اشخاص با سابقه نظام که از او حمایت می کرد را نیزنپذیرفت و به کار خود ادامه داد! قانون گریزی آقای موسوی که دیگر بر سر زبان ها آمده است! در عملکرد قبل و بعد از انتخابات ایشان ، باید به دنبال موارد قانون گرایی گشت و نه قانون گریزی!)
 در جایی دیگر آقای موسوی از عزت و آبروی ایران در جهان سخن می گوید!
آقای موسوی:در سیاست خارجی هم عزت خودمان را مخدوش کردیم ولطمه زدیم و آبروی کشورمان را بردیم.
( حرکت های بعد از انتخابات در تاریخ ایران اسلامی بی سابقه بود به نحوی که دشمنان این نظام را خشنود کرد و آبروی این نظام را در پیش مردم آزاده جهان خدشه دار کرد! مخدوش کردن آثار حضور 85 درصدی نیز یکی از اثرات حرکات غیر مسئولانه آقای موسوی بود)

طرفداران موسوی3

جشنواره رنگ موی     موسوی!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( شنبه 88/6/28 :: ساعت 1:1 صبح )

»» شاه سلطان حسین ها را چگونه بشناسیم؟

 

مقام معظم رهبری در سخنانی در دانشگاه علم و صنعت به مطلب مهمی در سیاست حال حاضر ایران اشاره کردند که بهتر دانستیم به شرح آن بپردازیم تا هرچه بیشتر بتوانیم در مسیر درست گام برداریم. ایشان در سخنانشان به شاه سلطان حسین های زمانه اشاره کردند و افزودند که نباید بگذاریم کشور به دست امثال شاه سلطان حسین ها بیافتد.

برای تبیین و تحلیل بیشتر این سخن باید سری به تاریخ ایران زمین بزنیم و از خصوصیات شخصی و رفتاری شاه سلطان حسین با خبر شویم .

شاه سلطان حسین به روایت اسناد تاریخ فردی بی کفایت و ترسو بود ، در خصوص وضع کشور بی اعتنا بود و به آن اهمیت نمی داد . از خصوصیات دیگر شاه سلطان حسین می توان به فساد اخلاقی وی در معاشرت با زنان اشاره کرد . بی تدبیری ها و نا آگاهی های وی سلسله صفوی را ساقط کرد .

در اواخر عمر سلسله صفوی محمود افغان سر به شورش زد و در نامه ای از شاه سلطان حسین در خواست هایی گستاخانه داشت اما در کمال ناباوری سلطان حسین که موجودیت خود را در خطر می دید با تمامی آن ها موافقت کرد به جز یک مورد آن و آن این بود که دختر خود را به عقد محمود افغان در آورد و دلیل این کار هم منع بودن ازدواج دختر شیعه با پسر سنی بود. همان طور که ملاحظه کردید شاه سلطان حسین هرگز ازدادن باج به محمود کوتاهی نکرد و فقط به خاطر رد کردن تقاضای عقد دختر خود با محمود مورد حمله محمود قرار گرفت.

با تحلیل کوتاه می توان دریافت که شاه سلطان حسین با کمی درایت و البته شجاعت می توانست بر محمود غلبه کند اما به دلیل ترس و عقب نشینی های پی در پی سرنوشتی برای خود رقم زد که تا تاریخ باقی است نام او با حس تنفر همراه خواهد بود . شاه سلطان حسین فکر نکرد با دادن باج های گسترده به محمود نه تنها او دیگر شاه مملکت نیست بلکه عنان اختیاراتش به دست محمود است و او جز عروسکی در دست محمود نخواهد بود . با نگرشی دیگر اگر حتی شاه سلطان حسین نمی توانست بر محمود غلبه کند حداقل نامی نیک از خود بر جای می گذاشت ونه اینکه با ذلت و خواری و با دست خود تاج را بر سر محمود افغان بنهد! آری؛ خفت و خاری به همین جا ختم نمی شود ! پس از تاج گذاری محمود او به گرفتن تمامی زنان سلطان حسین اقدام کرد و دختر اورا به زور به عقد خود در آورد! آیا برای یک ایرانی تحمل چنین خفتی سخت تر از مردن نیست؟

با باز بینی روند سیاسی 30 ساله گذشته ایران می توان به نکات آموزنده موجود در این داستان پی برد و برهه های زمانی این سی سال را به چند دسته تقسیم کرد.  در حمله عراق به ایران حضور شاه سلطان حسین ها در عرصه کشور کاملا مشهود بود کسانی که جلوی متجاوز می ایستادند مورد اتهام قرار می گرفتند و ارتش هم به دستور بنی صدر اجازه دفاع نداشت! اما پس از درایت امام (ره) و عزل بنی صدر شاکله شاه سلطان صفتی از هم پاشید و ایران اسلامی در جهت اعتلای نام پر غرور خود پا به عرصه پیکار نهاد و با وجود پر پر شدن جوانان رشید خود به تمام جهان ثابت کرد که ایرانی واقعی غیور است و ترس و عقب نشینی در وجودش وجود ندارد و هرگز ذلت و خواری را همراه با آسایش انتخاب نمی کند.

پس از اتمام جنگ و تغییر منش غرب(محمود افغان ها) علیه ایران و استفاده از پنبه به جای شمشیر ایران اسلامی وارد مرحله جدید شد و به تبع تغییر منش غرب علیه ایران مقامات نظام نیز تدابیری را برای جلو گیری از حمله وسیع غرب در جبهه جدید اندیشیدند . اما در این میان افرادی شاه سلطان صفت و غافل پیدا شدند که منش جدید غرب را نادیده گرفتند و سران نظام را به به باد انتقاد گرفتند و این تفکر را توهمی بیش ندانستند! اما غافل از این که چنگال های چدنی غرب زیر دست کشی مخملین پنهان شده بود. پس از روی کار آمدن این عده در عرصه سیاست تمامی گذشته ننگین غرب فراموش شد و تجربیات تاریخی به زباله دان تاریخ انداخته شد ! در های کشور به روی این گرگ صفتان باز شد و حضور نامحسوسشان هر روز بیشتر از پیش نما یان می گشت! بعد از مدتی ضربات داخلی به بدنه این نظام نو پا آغاز شد ، اما به دلیل غفلت شاه سلطان حسین ها به بیشتر آنان بی اعتنایی شد ! پس از مدتی فشار های غرب به صورت علنی و آشکار بر ایران وارد شد (همانند نامه محمود افغان به شاه سلطان حسین) شاه سلطان حسین های  زمانه شروع به باج دادن کردند در حالی که دشمن از ترس و غفلت آنان بسیار استفاده می کرد! تهدید برای حمله به ایران  به صورت مکرر در دستور کار قرار گرفت ! حتی با حرکت یک ناو هم می خواستند از ایران امتیاز دریافت کنند! تا جایی که از طرف ایران نامه عجز و نا توانی در یافت کردند(پاسخ نامه سلطان حسین به محمود) ( نامه 2003 ایران به آمریکا) اما غرب پیش بینی اتمام حرکت شاه سلطان حسینی را در ایران نمی کرد که نا گهان  در سیر حرکتی خود سدی محکم را مشاهده کرد سدی که هیچکس یارای شکستش را نداشت حتی موج های تحریم و تحدید نیز این سد محکم انقلابی را فرو ننشاند و این تازه آغاز تحول در سیر تاریخ است! چرا که  داستان شاه سلطان حسین در پایان به حقارت ایران و ایرانی دامن زد اما در زمان فعلی هنوز مردمانی وجود داشتند که نگذارند سر نوشت ایران و ایرانی همچون زمان صفوی با خفت و خاری همراه شود و حتی به قیمت خون خود و جایگاهشان نیز حاضر به یک قدم عقب نشینی نیز نیستند! حال با نزدیک شدن انتخابات می توان حساسیت این گفته مقام معظم رهبری را درک کرد که: نگذارید شاه سلطان حسین ها بر روی کار آیند.

میعاد شیخی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » میعاد ( چهارشنبه 88/3/20 :: ساعت 2:18 صبح )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فقط کسانی که تحمل روضه عطش دارند بخوانند ! 2
وقتی دفاع مقدس ،عاشورا ،عشق ، عقل ، حسین و آب را ترکیب کنی ....
پاسخ به شبهات بی بی سی
کلیپ رهبری به دوزبان عربی و فارسی
برداشتی آزاد از صحبت های رضا امیر خانی در برنامه پارک ملت
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد2
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد3
وقتی ققنوس آهنین آتش می گیرد
خرمشهر رفت ، آبادان همچنان مقاوم است
جنگی که آغازش معلوم بود 3
جنگی که آغازش معلوم بود
جنگی که آغازش معلوم بود
انقلاب مظلوم خاورمیانه و ظهور مهدی موعود
کلیپ انقلاب اسلامی منطقه خاورمیانه
حاتمی کیا راست میگوید، جبهه دود موتور نداشت، آرمانی هم در کار نب
[همه عناوین(31)]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 14
>> مجموع بازدیدها: 52462
» درباره من

نیروی ویژه
میعاد
به وبلاگ عاشق شهادت و فدایی ولایت خوش آمدی

» پیوندهای روزانه

نقاشی [3]
میعاد [48]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
صهیونیسم مسیحی . میر حسین موسوی و دروغگویی های مکرر .
» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
هچل هفت
رهبر معظم انقلاب
ریاست جمهوری
دیوانه 83
وبلاگ تحلیل و بررسی بسیج دانشجویی دانشگاه شمال
همه کاره

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب